سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کسى را که چهار چیز دادند از چهار چیز محروم نباشد : آن را که دعا دادند از پذیرفته‏شدن محروم نماند ، و آن را که توبه روزى کردند ، از قبول گردیدن ، و آن را که آمرزش خواستن نصیب شد ، از بخشوده گردیدن ، و آن را که سپاس عطا شد از فزوده گشتن . و گواه این جمله کتاب خداست که در باره دعاست « مرا بخوانید تا بپذیرم . » و در آمرزش خواستن گفته است : « آن که کارى زشت کند یا بر خود ستم کند سپس از خدا آمرزش خواهد ، خدا را بخشنده و مهربان مى‏یابد . » و در باره سپاس گفته است : « اگر سپاس گفتید براى شما مى‏افزاییم . » و در توبت گفته است : « بازگشت به خدا براى کسانى است که از نادانى کار زشت مى‏کنند ، سپس زود باز مى‏گردند ، خدا بر اینان مى‏بخشاید و خدا دانا و حکیم است . » [نهج البلاغه]
 
یکشنبه 89 خرداد 2 , ساعت 1:12 صبح

 

 

حضرت علی علیه السلام در بعضی اوقات از مصائب و گرفتاریهای آیندگان خبر می داد و راه

درمان ابتلائات آنها را گوشزد می کرد.علی علیه السلام فرمود: زمانی بر مردم خواهد آمد که

چند گناه بزرگ و عمل زشت در بین آنها پدید می آید .

-1 کارهای زشت آشکار می گردد و معمولی می شود .

-2 پرده های عفت و شرم پاره می گردد .

-3 زنا کاری و تجاوزهای ناموسی علنی می شود .

-4 مالهای یتیمان را حلال می شمارند و می خورند .

-5 رباخواری شیوع پیدا می کند .

-6 در کیل و وزنها ، کم و کاست می کنند .

-7 شراب را به اسم نبیذ حلال شمرده و می خورند .

-8 رشوه را به عنوان هدیه و شیرینی می گیرند

 

9 به نام امانت داری خیانت می نمایند .

-10 مردها خود را به شکل زنان و زنان خویش را به صورت مردها درمی آورند.

-11 به احکام و دستورات نماز بی اعتنائی می کنند .

-12 حج خانه خدا را برای غیر خدا

 

(برای ریا و یا تجارت)

بجا می آوردند .

سپس ادامه داد: کیفراین زشتی ها این است که خداوند آنها را از فیوضات خود محروم می

کند، تا جائی که ماه

 

 

(شوال)

برای آنها مخفی می شود به طوری که گاهی دو شبه دیده می

شود

 

(

که معلوم می شود روز عید فطر را به عنوان ماه رمضان روزه گرفته اند با اینکه روزه آن

حرام بوده است

 

 

)

و زمانی شب اول رمضان مخفی می شود، که دو روز آن را روزه نگرفته و به

عنوان آخر ماه شعبان می خورند و روزعید فطر را به خیال آخر ماه رمضان روزه می گیرند .

در این وقت باید ترسید از اینکه خداوند به طور ناگهانی آنها را کیفر کند

 

 

(

مانند زلزله و

طوفان و سیل

 

)

. چرا که به دنبال آن کارها، بلاها مردم را فرا می گیرد، تا جائی که کسانی

صبح سالم هستند ولی شب در دل خاک و قبر آرمیده اند و گاهی شب سالمند و بامدادان

جزء مردگان هستند. وقتی چنین روزگاری پیش آمد، لازم است انسان همیشه وصیت کرده

باشد که مبادا بلائی بر او فرود آمده و بدون وصیت بمیرد و واجب است نماز را در اول وقت

آن بخواند چون ممکن است تا آخر وقت زنده نباشد.هر یک از شما آن زمان را درک کرد

بدون وضو نخوابد و اگر برایش امکان دارد همیشه با وضو باشد چه ترس آن است که مرگ

ناگهانی برسد، لذا خوب است با وضو باشد که روح با طهارت خدا را ملاقات نماید. من شما را

ترساندم اگر بترسید و آگاه نمودم،اگر آگاه گردید و شما را پند دادم چنانچه پند گیرید پس

در پنهانی و آشکار، از خدا بترسید و نباید کسی از شما بمیرد، مگر اینکه مسلمان باشد،زیرا

هر کس به جزاسلام آئینی داشته باشد ازاو پذیرفته نیست و در آخرت زیان کاراست.

 

 

 

 

 

 


سه شنبه 89 اردیبهشت 28 , ساعت 1:40 صبح


1 . مردی از 600 کیلومتری به دیدن شهید رجائی رحمه الله آمد، گفتند کارش زیاد است و فرصت ندارد . ساعتها نشست تا اینکه آقای نخست وزیر از اطاق بیرون آمد . آن مرد دست رجایی را بوسید و گفت: این ادای دینی بود به معلمی که بسیار چیزها را به من آموخته بود و من این راه طولانی را فقط برای همین کار آمدم .

2 . شهید مطهری رحمه الله وقتی نام اساتید خود را می برد، آن را با احترام و تعظیم بسیار زیاد همراه می ساخت; مثلا به نام علامه طباطبایی رحمه الله که می رسید، می گفت: «روحی له الفداء; جانم فدایش باد» و در مورد استاد دیگرش میرزا علی آقا شیرازی رحمه الله می گوید: شب و روزی نیست که خاطره اش در نظرم مجسم نگردد و از وی یاد نکنم .

3 . شخصی خدمت امام سجاد علیه السلام رسید و گفت: این مرد پدرم را کشته است . حضرت فرمود: می توانی قصاص کنی، اما بگو ببینم، آیا این مرد تا به حال خدمتی به تو نکرده؟ عرض کرد: فقط چند روزی به من درس داده است . حضرت فرمود: حق ارشاد بیش از خون ارزش دارد . آن مرد از قصاص گذشت، نوبت به دیه رسید و قاتل توانایی دادن صد شتر نداشت . امام علیه السلام فرمود: حاضری ثواب هدایت و ارشادت را به من بدهی و من صد شتر به جای تو بدهم؟ او گفت: اگر فردای قیامت مقتول جلوی مرا بگیرد، هیچ توشه ای غیر از این درس دادن ندارم . امام به ولی مقتول فرمود: اگر از او بگذری روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله برایتان می خوانم که از همه دنیا برای هر دو شما با ارزش تر است . او هم از حق خود گذشت و دیه را بخشید . 

4 . ابن سینا در سن بیست سالگی تمام علوم زمان خود را فرا گرفته بود . روزی به مجلس درس ابن مسکویه حاضر شده و با کمال غرور گردوئی را جلوی استاد گذاشت و گفت: مساحت این گردو را حساب کن . استاد جزوه ای در علم اخلاق جلوی ابن سینا گذاشت و گفت: تو اول اخلاق خود را اصلاح کن تا من مساحت گردو را حساب کنم .

5 . سید رضی رحمه الله گرد آورنده نهج البلاغه، استادی غیرمسلمان داشت . وقتی این استاد از دنیا رفت او را در قبرستان غیرمسلمانها دفن کردند . هر وقت سید رضی رحمه الله از این قبرستان عبور می کرد، از اسب پیاده می شد و تا آخر قبرستان به احترام استاد پیاده می رفت، بعد از آن سوار می شد و به راه خود ادامه می داد . علت این کار را

پرسیدند، فرمود: آخر معلم من در این قبرستان خوابیده است .

6 . به اسکندر گفتند چرا معلم را بیش از پدرت تعظیم می کنی؟ گفت: چون پدر مرا از عالم ملکوت به زمین آورد و معلم مرا از زمین به آسمان می برد . (این مطالب رااز مجله مبلغان45گرفته ام)....


یکشنبه 89 اردیبهشت 26 , ساعت 6:42 صبح

کرامت عبارت است از «انجام کار خارق العاده با قدرت غیر عادی و بدون ادعای نبوت و یا امامت.»

به عقیده اکثریت علمای مذاهب اسلامی - جز گروه اندکی از معتزلی ها - صدور کرامت از اولیای خداوند و به دست آن ها ممکن است. به قول دانشمندان «ادل دلیل علی امکان الشیی وقوعه; بالاترین دلیل بر امکان چیزی، وقوع و انجام آن چیز است.»

در تاریخ نمونه های زیادی از کرامات اولیای خداوند نقل شده است. مثل: سرگذشت حضرت مریم علیها السلام و جریان ولادت فرزندش حضرت عیسی علیه السلام و نزول میوه های بهشتی در محراب عبادت برای او و نیز داستان عاصف بن برخیا و انتقال تخت ملکه صبا از یمن به فلسطین در یک چشم به هم زدن و داستان هایی که شیعه و سنی درباره کرامات حضرت علی علیه السلام نقل کرده اند  .

در این مقاله بر آنیم تا به مناسبت شهادت دخت پیامبر عظیم الشان اسلام، گوشه ای از کرامت های حضرت زهراعلیها السلام را بیان کنیم.

1 - سخن گفتن با مادر در دوران جنینی
در دوران بارداری خدیجه کبری، فاطمه علیها السلام از درون شکم مادر با وی سخن می گفت، به برخی روایات در این زمینه اشاره می کنیم:

الف) از خدیجه علیها السلام نقل شده است: در زمانی که به فاطمه حامله شدم، وی در شکمم با من صحبت می کرد.

«لما حملت بفاطمة کانت حملا خفیفا تکلمنی من باطنی; زمانی که فاطمه را باردار بودم، حملی سبک بود و از باطنم با من سخن می گفت.»

ب) دهلوی نقل می کند: «آن زمان که خدیجه به فاطمه حامله گردید، وی در درون شکم مادر، با وی سخن می گفت و خدیجه این مطلب را از رسول خدا پنهان می کرد. روزی رسول خدا بر خدیجه وارد شد، دید با کسی سخن می گوید، بدون این که شخصی نزد او باشد. فرمود: با چه کسی سخن می گفتی؟ عرض کرد: با کسی که در شکم دارم. حضرت فرمود:«ابشری یا خدیجة هذه بنت جعلها الله ام احد عشر من خلفائی یخرجون بعدی وبعد ابیهم; بشارت تو را ای خدیجه، این [را که در شکم داری] دختری است که خداوند او را مادر یازده تن از جانشینان من قرار داده است; که ایشان پس از من و پدرشان [علی علیه السلام به عنوان امام] خارج می شوند.»

2 - آمدن حور العین و زنان بهشتی هنگام ولادت حضرت زهرا علیها السلام
حضرت خدیجه علیها السلام به زنان قریش و بنی هاشم پیغام داد که زمان وضع حمل من نزدیک است، مرا در این امر یاری نمایید، ولی آنان پاسخ دادند: ای خدیجه! چون تو در ازدواجت از سخنان ما سرپیچی نمودی، و محمد یتیم را به همسری برگزیدی، ما نیز تو را یاری نمی کنیم. خدیجه از این جواب سخت غمگین و ناراحت شد، در این هنگام چهار زن، همانند زنان بنی هاشم وارد شدند، در حالی که خدیجه از دیدن آنان هراسان شده بود، یکی از آن چهار زن به خدیجه گفت: غمگین مباش، پروردگارت ما را برای یاری تو فرستاده است. ما خواهران و یاوران تو هستیم. من «ساره » هستم، این «آسیه دختر مزاحم » رفیق بهشتی تو است و این هم «مریم دختر عمران » است و این یکی «کلثوم خواهر موسی بن عمران » است، خدا ما را برای کمک به تو فرستاده است تا یاور و پرستار تو باشیم.

یک نفر از آن چهار زن در سمت راست خدیجه، دومی در طرف چپ او، سومی در پیش رویش، و چهارمی در پشت سر او نشستند و فاطمه پاک و پاکیزه تولد یافت.

پس از تولد آن حضرت، ده نفر حور العین، که در دست هر یک ظرفی بهشتی پر از آب کوثر و یک طشت بهشتی بود وارد شدند و حضرت فاطمه را با آب کوثر شستشو دادند و سپس در میان پارچه ای که از شیر سفیدتر، و از مشک و عنبر خوشبوتر بود پیچیدند. »

حضرت فاطمه علیها السلام در هنگام ولادتش حور العین و بانوان عالی مقام یاد شده را کاملا شناخت و با ذکر نام به تک تک آن ها سلام کرد. این کرامت نشان می دهد که ملاقات و آشنایی آن حضرت با آنان بی سابقه نبوده، و آن وجود مقدس قبلا عوالمی را طی کرده و در مسیر ملکوتی خویش، آن فرستادگان آسمانی را دیده و شناخته است 

3 - نورانی شدن مکه و جهان با نور ولادت فاطمه علیها السلام
کرامت دیگری که برای آن بانوی بزرگ اسلام ذکر شده، این است که چون آن مولود مقدس پا به دنیا نهاد، نوری از طلعت او ساطع شد که پرتو آن به تمام خانه های مکه وارد گردید، و در شرق و غرب زمین محلی نماند که از نور او بی بهره باشد، چنان که در روایتی از امام صادق علیه السلام می خوانیم: «فلما سقطت الی الارض اشرق منها النور...;  زمانی که [فاطمه علیه السلام] به دنیا آمد، نور از او ساطع گشت.»

در قسمت دیگری از این روایت می خوانیم: «و بشر اهل السماء بعضهم بعضا بولادة فاطمة و حدث فی السماء نور زاهر لم تره الملائکة قبل ذلک ; بعضی از اهالی آسمان به برخی دیگر ولادت حضرت زهرا را بشارت می دادند، و نور بسیار درخشانی در آسمان حادث شد که فرشتگان قبل از آن نظیرش را ندیده بودند.»

در روایت اهل سنت آمده است: «فلما تم امد حملها وانقضی وضعت فاطمة فاشرق بنور وجهها الفضاء ; آن هنگام که مدت حمل فاطمه تمام شد، خدیجه او را به دنیا آورد، و به نور جمال او، فضا روشن و منور گردید.»

این نور در روز قیامت آشکارتر خواهد شد، چنانکه از ابن عباس نقل شده که «در روز قیامت، اهل بهشت ناگهان متوجه می شوند که بهشت همانند روشنی روز توسط خورشید، روشن شد، سؤال می کنند که خدایا فرمودی «در بهشت خورشیدی وجود ندارد  پس این نور چیست؟ جبرئیل جواب می دهد، این نور خورشید نیست بلکه نور خنده فاطمه و علی علیهما السلام است. 

4 - سجده هنگام ولادت
کرامت دیگر آن حضرت این است که به هنگام ولادت به سجده افتاد، چنانکه از خدیجه کبری نقل شده است: «فولدت فاطمة، فوقعت علی الارض ساجدة رافعة اصبعها ; هنگامی که فاطمه به دنیا آمد، به روی زمین به حال سجده افتاد در حالی که نگشت خویش را بالا گرفته بود.»

5 - گفتن شهادتین هنگام ولادت
کرامت دیگر آن حضرت این است که هنگام ولادت، به توحید و رسالت و ولایت شهادت داد. امام صادق علیه السلام در این رابطه می فرماید: «فلما سقطت... فنطقت فاطمة بالشهادتین و قالت اشهد ان لا اله الا الله و ان ابی رسول الله سید الانبیاء و ان بعلی سید الاوصیاء و ولدی سادة الاسباط  ; بعد از اینکه پا به دنیا گذاشت ... سخن خود را با شهادتین آغاز نمود و گفت: شهادت می دهم که خدایی جز الله نیست، و پدرم فرستاده خدا و سید و سالار پیامبران است و همسرم سید اوصیاء، و فرزندانم سید و سالار نوادگان رسول خدا هستند.»

روایت فوق، اولا نشان می دهد که آن حضرت به هنگام تولد سخن گفته و دیگر این که از آینده و همسری خود با علی علیه السلام و امامت فرزندان خود خبر داده است.

6 - جامه بهشتی
از ابن جوزی نقل شده است: در هنگام زفاف فاطمه علیها السلام (بعد از دادن جامه عروسی خود به فقیر) جبرئیل به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده، عرض کرد: یا رسول الله! پروردگارت سلام می رساند، و مرا نیز فرمان داده که به فاطمه سلام برسانم و برای فاطمه جامه ای از دیبای سبز از جامه های بهشتی فرستاده است. فاطمه بعد از پوشیدن لباس نزد پدر آمد، حضرت با عبای خود، و جبرئیل با بال های خود آن جامه را پوشاندند تا نور آن باعث آزار دیدگان نشود 

7 - هم صحبتی با ملائکه
دانشمندان شیعه و سنی معتقدند که بعد از پیامبر اکرم یقینا انسان هایی بوده اند که هم سخن ملائکه قرار می گرفتند، منتهی در مصداق آن اختلاف دارند.

از کرامت های مهم حضرت این بود که بعد از پدر، با ملائکه هم صحبت بود.

امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید: «فاطمة بنت رسول الله کانت محدثة ولم تکن بنبیة انما سمیت فاطمة محدثة لان الملائکة کانت تهبط من السماء فتنادیها کما تنادی مریم بنت عمران ; فاطمه دختر رسول خدا، محدثه بود، ولی پیامبر نبود. فاطمه از این جهت محدثه نامیده شده است که فرشتگان از آسمان نازل می شدند و با او همانند مریم دختر عمران گفت وگو داشتند.»

فاطمه بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله 75 روز بیشتر زنده نماند و غم جانسوز داغ پدر، قلب او را لبریز کرده بود، به این جهت جبرئیل پی در پی به حضورش می رسید و او را در عزای پدر تسلیت می گفت و تسلی بخش خاطر غمین زهرا بود، و گاه از مقام و منزلت پدر بزرگوارش سخن می گفت و گاه از حوادثی که بعد از رحلت او بر فرزندانش وارد می گردد، خبر می داد. امیر المؤمنین علیه السلام نیز آنچه جبرئیل املاء می کرد، همه را به رشته تحریر در می آورد و مجموعه این سخنان در کتاب ویژه ای جمع آوری شده، که به نام "مصحف فاطمه" یاد می شود. در زیارت نامه حضرت می خوانیم: «السلام علیک ایتها المحدثة العلیمة. 

8 - گردش آسیاب
میمونه می گوید: پیامبرصلی الله علیه وآله مقداری گندم را توسط من نزد فاطمه فرستاد تا با دستاس آن را آرد نماید، گندم را نزد حضرت بردم، دیدم حضرت ایستاده (ظاهرا نماز می خواند) ولی آسیاب می چرخید و حرکت می کرد، این خبر را به پیامبرصلی الله علیه وآله عرض کردم، فرمود: خداوند، ناتوانی و ضعف جسمانی فاطمه را می داند، لذا به آسیاب و دستاس دستور می دهد که خود دور بزند، او هم می گردد.

9 - حرکت گهواره
در روایتی می خوانیم: «ربما اشتغلت بصلاتها وعبادتها فربما بکی ولدها فرؤی المهد یتحرک وکان ملک یحرکه ; گاهی حضرت مشغول خواندن نماز و عبادت بود، فرزندش گریه می کرد، گهواره به حرکت درمی آمد، و فرشته ای بود که آن را حرکت می داد.»

10 - غذای بهشتی
علی علیه السلام دیناری قرض گرفته بود که با آن چیزی تهیه کند تا شدت گرسنگی را از فاطمه علیها السلام و فرزندانش رفع کند. مقداد را دید که از گرسنگی شدید اهل و عیالش خبر می دهد، حضرت، دینار رابه او بخشید. بعد از خواندن نماز ظهر و عصر، پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: ای ابالحسن آیا شما چیزی در منزل دارید تا به منزل شما بیایم، علی علیه السلام بر اثر خجالت و حیاء از پیامبرصلی الله علیه وآله عرض کرد: تشریف بیاورید. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله دست علی را گرفته و با هم وارد خانه زهراعلیها السلام شدند، او در حال نماز بود و پشت سر وی ظرفی بود که از آن بخار برمی خاست.

وقتی صدای پیامبرصلی الله علیه وآله را شنید، از محراب نماز خارج شده و به پدر بزرگوار خویش سلام کردد. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بعد از جواب سلام فرمودند: برای ما غذایی بیاور، خداوند رحمتش را بر تو نازل کند.

فاطمه علیها السلام ظرف غذا را آورده، در مقابل پیامبرصلی الله علیه وآله و علی علیه السلام نهاد. علی علیه السلام سؤال کرد: ای فاطمه! این طعام از کجاست؟ من هرگز طعامی به این خوشرنگی ندیده و خوشبوتر از آن بوئی استشمام نکرده و خوش مزه تر از آن نخورده ام.

رسول اکرم صلی الله علیه وآله دست مبارک خود را بین دو کتف علی علیه السلام نهاد، مختصری فشرد و فرمود: این پاداش دیناری است که تو در راه خدا دادی.

آن گاه اشک رسول خداصلی الله علیه وآله جاری شد و فرمود: سپاس خدای را که ابا می کند که شما را بدون مزد و پاداش از دنیا ببرد. ای علی! پروردگارت می خواهد آنچه را که بر زکریا جاری فرموده، بر تو نیز جاری نماید.

آنگاه رو به حضرت زهرا کرد و فرمود: «ویجریک یا فاطمة فی المجری الذی اجری فیه مریم «کلما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقا قال یا مریم انی لک هذا قال هو من عندالله; و تو را ای فاطمه در همان مسیری که مریم را حرکت داد، پیش برد. [چنان که قرآن می گوید:] «هر گاه زکریا وارد محراب او می شد، غذای مخصوصی در آن جا می دید، از او می پرسید: ای مریم، این را از کجا آورده ای؟! می گفت: این از سوی خداست.»

قابل دقت است هرچند این غذا پاداش عطای علی علیه السلام است و کرامتی برای او به حساب می آید، ولی برای فاطمه علیها السلام نیز کرامت محسوب می شود; چرا که خداوند به احترام او چنین میوه ای را از بهشت فرستاده است.

11 - زیان نرساندن آتش به بدن فاطمه علیها السلام
انس می گوید: حجاج بن یوسف از این حدیث که عایشه دیده بود فاطمه علیها السلام با دست خود، غذای داغ دیگ را به هم می زند، پرسید. گفتم: بله، عایشه بر فاطمه زهراعلیها السلام وارد شد در حالی که غذا برای حسنین علیهما السلام آماده می کرد، ظرف غذا کاملا می جوشید، دید فاطمه با دست خود (بدون هیچ وسیله ای) دیگ جوشان را به هم زد، عائشه هراسان و فریاد زنان نزد پدر خود (ابوبکر) رفت، ماجرا را تعریف کرد، ابوبکر گفت: این صحنه را کتمان کن [و با کسی مطرح نکن] زیرا امر بسیار بزرگی است.

این خبر به پیامبرصلی الله علیه وآله رسید، حضرت بالای منبر رفت، بعد از حمد و ثنای الهی، فرمود: ماجرای دیگ و آتش فاطمه زهرا را خیلی بزرگ و عجیب تلقی می کنند ... .

«لقد حرم الله عزوجل النار علی لحم فاطمة ودمها وعصبها وشعرها وفطم من النار ذریتها وشیعتها... الویل ثم الویل، الویل، لمن شک فی فضل فاطمة; خداوند آتش را بر گوشت و خون و رگ و موی زهرا حرام نموده است (هرگز به او زیانی نمی رساند) و شیعیان و فرزندان او را از آتش [جهنم] به دور داشته است... . وای بر شما، خشم و عذاب خدا بر کسی که در فضیلت فاطمه شک کند.»

این نوع کرامت، ریشه قرآنی هم دارد، چرا که خداوند آتش را بر ابراهیم علیه السلام سرد و گلستان قرار داد، «یا نار کونی بردا وسلاما علی ابراهیم »  پس بعدی ندارد که بدن فاطمه را که انبیاء به او توسل جسته اند، بر آتش حرام گرداند.

12 - گریه هستی بر گریه زهراعلیها السلام
کرامت دیگر آن حضرت همراهی هستی، با رفتار او و از جمله گریه اوست. وقتی در لحظات آخر عمر پدر بزرگوارش اشک می ریخت، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: «والذی بعثنی بالحق لقد بکی لبکائک عرش الله وما حوله من الملائکة والسموات والارضون وما فیهما; قسم به آن کسی که مرا به رسالت بر انگیخت همانا از گریه تو عرش خدا و ملائکه و آسمان ها و زمین و تمام موجودات گریستند.

کرامات بعد از شهادت
1 - بیرون آمدن دست های زهراعلیها السلام از کفن
هنگامی که امام علی علیه السلام بدن زهراعلیها السلام را کفن کرد، وقتی که خواست بندهای کفن را ببندد فرزندان خود را صدا زد و فرمود: «هلموا تزودوا من امکم; بیایید از دیدار مادرتان توشه بگیرید.» حسن و حسین علیهما السلام فریاد زنان مادر را صدا می زدند، و می گفتند: وقتی که به حضور جدمان رسیدی سلام ما را به او برسان و به او بگو: بعد از تو در دنیا یتیم ماندیم. آه! آه! چگونه شعله غم دل از فراق پیامبرصلی الله علیه وآله و مادرمان خاموش گردد؟!

امیر مؤمنان می فرماید: «انی اشهد الله انها قد حنت وانت ومدت یدیها وضمتهما الی صدرها ملیا; من خدا را گواه می گیرم که فاطمه ناله جان کاه کشید و دست های خود را باز کرد و فرزندانش را مدتی به سینه اش چسبانید.»

ناگاه شنیدم هاتفی در آسمان ندا داد: «یا ابالحسن ارفعهما عنها فلقد ابکیا والله ملائکة السماء ...; ای علی! حسنین را از روی سینه مادرشان بردار، سوگند به خداوند، که فرشتگان آسمان را به گریه انداختند.

2 - نام زهراعلیها السلام و نزول آب بهشتی
امام صادق علیه السلام فرمود: از ام ایمن نقل شده، که در راه مکه به جحفه به عطش شدیدی دچار شدم تا آنجا که جانم به خطر افتاد، پس رو به آسمان نموده عرض کردم: ای پروردگار من، مرا دچار تشنگی نموده ای در حالی که من خادمه دختر پیغمبرت می باشم؟ آن گاه دیدم که سطلی از آب بهشتی ظاهر شد، از آن نوشیدم. قسم به خانمم فاطمه زهراعلیها السلام که بعد از آن تا هفت سال گرسنگی و تشنگی بر من عارض نشد.

برای حضرت زهراعلیه السلام کرامات بسیاری نقل شده است (این مقاله از مجله مبلغان شماره32گرفته شده م-م)


پنج شنبه 89 اردیبهشت 23 , ساعت 7:12 صبح

ما که قبر مخفی مادر تونمی بینیم

خیمه تنهایی لشکر تو نمی بینیم

اگر اینطوره بگو درد امام حسن چی بود

قاتل اصلی زینب وحسین تو کی بود

اگه اینطوره بگو ماجرای غلاف چی بود

اونی که طناب به دست مرتضی بسته کی بود

بگو ای تاج سرم قصه گوشواره چی بود

دستی که شدباعث اون دو گوش پاره کی بود

اگه تو دیدی بگو اونجا علی چی کار می کرد

شنیدم مظلومانه نگاه به ذوالفقارمی کرد

شنیدم توکوچه ها امام حسن جای عصا

بادو چشم پر زخون شد کمک خیرالنسا

اقا جونم مولای مهربونم سلام ما رابرسون به مادر پهلو شکسته هممون بهش بگو:

سلام ما سلام ما به رحمت وبه جود تو

سلام ما سلام ما به چهره ئ  کبود تو

سلام ما سلام مابه قلب داغ دیده ات

سلام ما سلام ما به قامت خمیده ات

سلام ما سلام ما به طفل نا امید تو

سلام ما سلام ما به محسن شهید تو

سلام ما سلام ما به چهره ئ خجسته ات

سلام ما سلام ما به پهلوی شکسته ات

سلام ما سلام ما به گریه های دخترت

سلام ما سلام ما به ناله های شوهرت

سلام ما سلام ما به نغمه حجاز تو

سلام ما سلام ما به اخرین نماز تو

سلام ما سلام ما به قلب پر ز داغ تو

سلام ماسلام ما به به قبر بی چراغ تو

 

 


دوشنبه 89 اردیبهشت 20 , ساعت 1:29 صبح
لطیفه بخوانید ،لطیفه بگویید (1)


خربزه سه روزه

مردی ادعای پیغمبری کرد. او را نزد پادشاه بردند. پادشاه از او پرسید: «معجزه ات چیست؟» گفت: «هر چه بخواهید». شاه گفت: «خربزه ای برای ما حاضر کن». گفت: «سه روز به من مهلت بدهید». شاه گفت: «همین حالا حاضر کن وگرنه تو را می کشم!».

گفت: «ای پادشاه! انصافت کجا رفته؟ خداوند عالم با آن قدرتی که دارد، خربزه را در مدت سه ماه می آفریند. حال من که پیغمبر او هستم، به من سه روز مهلت نمی دهید؟!».

بی دینها

مرد مسلمانی در ماه رمضان، گوشتی بریان کرده بود و مشغول خوردن بود. مردی یهودی از راه رسید و با او مشغول خوردن شد. مسلمان گفت: «مگر گوشتی که توسط ما مسلمانها ذبح شده، بر شما حرام نیست؟» یهودی گفت: «آری». مسلمان گفت: «پس چرا از این گوشت می خوری؟» یهودی گفت: «چون من در مراتب بی دینی در بین یهودیها، مثل تو هستم در میان مسلمانها که در ماه رمضان روزه ات را می خوری».

زنده شدن مردگان

ناصر خسرو در خصوص اینکه ممکن نیست اجزاء مردگان در روز قیامت به حالت اول برگردد گفته:

مرده ای را به دشت، گرگ بخورد
زو بخورند کرکس و زاغانس

این چنین کس به حشر زنده شود؟
تیز بر ریش مردم نادان


خواجه نصیر الدین طوسی نیز در جواب او، چنین فرموده است:

کردگارش به حشر زنده کند
گرچه اعضای او شود جُوجُو

ز اولین بار نیست مشکل تر
تیز بر ریش ناصرِ خسرو


مرحوم سگ

مردی در بغداد، سگی داشت که از خانه و گوسفندان او محافظت می کرد. پس از ایامی، سگ مُرد و صاحبش به خاطر شدت محبّتی که به آن سگ داشت، در قبرستان مسلمانها دفنش کرد.

خبر در شهر پیچید و به گوش قاضی رسید. قاضی، مرد را احضار کرد و بعد از سرزنش بسیار، به جرم هتک قبور مؤمنین، حکم به سوزاندن آن مرد نمود.

وقتی خواستند صاحب سگ را ببرند، گفت: «با جناب قاضی، حرفی خصوصی دارم». گفت: «بگو!». مرد، نزدیک تر رفت و زیر گوش قاضی گفت: «وقتی مرض سگ شدید شد، وصیت کرد که در ازای چند سال خدمتی که به من کرده، چند تا از گوسفندهایم را خدمت حضرتعالی بیاورم تا شما برای او دعا کنید».

قاضی تا این حرف را شنید، گفت: «خداوند به تو جزای خیر عنایت کند و سگت را در بهشت جای دهد؛ آن مرحوم، دیگر چه وصیتی کرد؟»

دل زدگی از اسلام

روزی قطب الدین علامه شیرازی، به محله یهودی نشین رفت و احبار و اعیان آنها را جمع کرد و گفت: «از مسلمانی دلم زده شده و دیگر از اسلام خسته شده ام. اگر چهل روز به من خدمت کنید و غذاهای دلخواه مرا تهیّه کنید، به دین شما در می آیم و آئین شما را تقویت می کنم».

یهودیها با هم مشورتی کردند و دیدند اگر قطب الدین ـ که از دانشمندان معروف اسلامی است ـ یهودی شود، دینشان تقویت می شود؛ به همین جهت پذیرفتند و تا آنجا که در توانشان بود به قطب الدین خدمت کردند.

بعد از چهل روز، قطب الدین گفت: «همان طور که خداوند بر میهمانی موسی (ع) ده روز اضافه کرد، شما هم ده روز دیگر بر این ضیافت بیفزایید».

وقتی که پنجاه روز به اتمام رسید، احبار یهود نزد قطب الدین رفتند و به او گفتند: «در کار خیر، تأخیر جائز نیست. وقت آن رسیده که به وعده خود وفا کنید».

قطب الدین گفت: «ای جهود! شما چقدر ابله هستید. من پنجاه سال است که طعام و شراب مسلمانان را می خورم و لباس آنها را می پوشم ولی هنوز مسلمان نشده ام. حال شما می خواهید با پنجاه روز، یهودی شوم».

سوادآموزی

پادشاهی از اطرافیانش پرسید: «آیا می توان به حیوانات هم، سواد خواندن آموخت؟» گفتند: «خیر». ملّای مکتبی که در مجلس حاضر بود، گفت: «من می توانم». سپس از شاه مهلت خواست و به منزل رفت.

در منزل، کتاب بزرگی را برداشت و در میان ورقهای آن، کاه ریخت و هر روز آن کتاب را در مقابل الاغش قرار می داد و آن را ورق می زد و الاغ، آن کاهها را می خورد. بعد از چند روز، خود الاغ یاد گرفت کتاب را با زبانش ورق بزند و کاهها را بخورد؛ و در مدّت یک ماه، الاغ زبان بسته، در این کار ماهر شد.

ملّای مکتب، به شاه خبر داد و مجلسی تشکیل دادند و الاغ را حاضر نمودند و کتابی را در مقابلش قرار دادند. الاغ بیچاره، اولین ورق را کنار زد و کمی مکث کرد و دید از کاه خبری نیست. دوباره ورق زد و کمی مکث کرد و باز هم چیزی نیافت و به این ترتیب، تمام کتاب را ورق زد و چون چیزی عایدش نشد، شروع به عرعر کرد.

پادشاه و دیگر حاضران در مجلس، به ملّای مکتبی آفرین گفتند و او را تحسین کردند. سپس پادشاه از او پرسید: «چرا الاغ اینقدر عرعر می کند؟»

ملّا فوراً جواب داد: «دعا به جان اعلی حضرت همایونی می کند که سبب باسوادیش شده است».

خدای خر نشناس

مردی، خری داشت که بسیار پیر و لاغر بود و علوفه زیادی می خورد و کاری هم نمی کرد. درعوض، گاوی داشت که بسیار فربه و شیر ده بود. یک شب با خداوند مناجات کرد و گفت: «الهی! این خر را بکش که من از خرج زیاد او به تنگ آمده ام». صبح که شد، دید گاوش مرده و الاغش زنده مانده است. خیلی دلش سوخت و رو به آسمان کرد و گفت:«خدایا! تو بعد از این همه سال خدائی کردن، بین خر و گاو فرق نمی گذاری؟ من مرگ خر را خواستم، تو گاو مرا می کشی؟»

شخصی در آنجا حاضر بود. گفت: «خدا را شکر کن که دعایت مستجاب نشد. زیرا اگر خداوند می خواست خری را بکشد، باید ابتدا خودِ تو را می کشت. چرا که اگر خر نبودی، خودت آن حیوان زبان بسته را رها می کردی و دیگر مرگش را از خدا طلب نمی کردی».

استدلالی بسیار قوی!

شیخ بهائی ) در مصر با یکی از علمای بزرگ اهل سنت ارتباط دوستانه داشت و به او اظهار می کرد که از اهل سنت است. یک روز آن عالم سنّی به شیخ بهائی گفت: «شیعیانی که در ایران با شما هستند، در مورد ابوبکر و عمر چه نظری دارند؟»

شیخ فرمود: آنها دو حدیث برای من بیان کردند که از جواب آن عاجز ماندم. آنها می گویند مسلم در صحیح خود روایت می کند که پیامبرفرموده: «هر کس فاطمه را اذیت کند، مرا اذیت کرده و هر کس که مرا اذیّت کند، خدا را اذیّت کرده است؛ و هر کس که خدا را اذیّت کند کافر است». همچنین در صحیح مسلم، پنج ورق آن طرف تر روایت شده «فاطمه از دنیا رفت در حالی که نسبت به ابوبکر و عمر، غضبناک بود». و من نتوانستم جواب این شبهه را بدهم.

عالم سنّی گفت: «بگذار من امشب آن کتاب را مطالعه کنم. فردا جواب خواهم داد». فردا صبح، عالم نزد شیخ آمد و گفت: «من همیشه به تو می گفتم که این شیعه ها در نقل حدیث دروغ می گویند. دیشب صحیح مسلم را نگاه کردم؛ ولی دیدم بین این دو حدیث، بیش از پنج ورق فاصله است».


پنج شنبه 89 اردیبهشت 16 , ساعت 3:34 صبح

داخل کعبه چیست ؟


دکتر صدیقی رییس جامعه ی اسلامی آمریکا در سال 1998موفق شد داخل کعبه را بازدید کند و اینچنین گزارش داد:


-دارای 2ستون است ( سایرین 3 ستون گزارش داده اند )


-میزی در گوشه قرار دارد که عطر و سایر لوازم روی آن گذاشته شده.


-2چراغ فانوسی از سقف آویزان شده.


-گنجایش 50 نفر را دارد


-فاقد لامپ برقی است.


-کف و دیوارها از سنگ مرمر است


-هیچ پنجره ای ندارد


-فقط یک در دارد


-قسمت بالای دیوارهای داخلی با پارچه هایی از آیات قرآن پوشیده شده.


نمایی از داخل خانه خدا در مکه



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

iframe src=http://www.farsigo.com/prayTime.php?cityNo=14936 height=425 width=230 scrolling=yes frameborder=0>